دلتنگم

بالي براي پرواز ميخواهم كجا نميدانم فقط جايي باشد كه كسي را نشناسم يا كسي مرا نشناسد

 دور از همه باشم.


بالي ميخواهم براي فرار، فرار از دلتنگيهايم.

 آري باز دلتنگ شده ام دلتنگ تر از هر وقت ديگر دلتنگ يك نگاه، يك صدا، يك حرف، يك دست...

 دلتنگم و فقط تو ميتواني دلتنگي هايم را درمان كني.


آري با تو هستم با تو كه تمام وجودم سرشار از توست؛ عطرتو، نفس تو، صداي تو، حرف تو، لمس

 تو.....

آري با تو هستم *مرا درياب*

 

 

"بچه ها متن دلتنگم و  غریبه آشنا از دلنوشته های خودمه و از جایی کپی نکردم وقتی دلم گرفته بو نوشتمش و خیلی هم دوسش دارمد نوشتمش "

غریبه آشنا

با تو هستم اي غريبه آشنا، با تويي كه حرفهايم را از نگاهم ميخواني، تويي كه وقتي كنارت

 هستم لرزش صدا و دستهايم را ميفهمي.

آري با تو هستم تو ميداني كه تمام وجودم تو را صدا ميزند، قلبم تو را مي طلبد.

 اي غريبه آشنا تو فقط راز دلم را ميداني فقط تو...

وقتي با تو هستم در همراه و همپاي تو؛ گويي خدا تمام  زيبايي ها  را به من بخشيده از همه چيز

 سيراب ميشوم اما وقتي تو در كنارم  نيستي  احساس خلاء ميكنم.

تو روياي شب ها  و تمام احساس بودن مني ؛ همه اين ها را ميداني اما چرا باور نداري؟!

 ميخواهمت اين را از نگاهم بخوان ميدانم كه ميداني پس چرا......؟؟؟

بيا كه روحم بدون تو بي طاقت است.

اي غريبه آشنا صدايم را ميشنوي؟ صداي اين تن خسته را,  لرزش صدايش را درك ميكني؟ لرزش

 دستانم كه نايي ندارند روي كاغذ تكانشان دهم با هر كلمه اي كه مينويسم اشكهايم سرازير

 ميشود دستانم توان از كف داده اند.

آري براي تو مينويسم كه حواست به من نيست تو با ديگري خوشي و من ناخوش اين حال زارم

 هستم.

چرا به نواي قلبم گوش نميسپاري؟ چرا صدايم، لرزش دستانم و چشمان به اشك نشسته ام را

 نميبيني چرا...؟؟؟