می دانم. . .
خوب می دانم. . . .
که در پشت چهره به ظاهر خندانت چه دردی نهفته است. . .

******



کوچه هاي قديمي را
باريک مي ساختند تا آدمها
به هم نزديکتر شوند
** حتي در يک گذر **
اکنون چقدر آواره ايم
در اين همه اتوبان پهن


******

شرم میکنم
که وزن سیری ام را با ترازوی
کودک گرسنه
کنار پیاده رو بکشم . . . !


******


تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من
چه جنونی ،
چه نیازی ،
چه غمی ست؟